034-33257601
info@autismkerman.ir

نظریه " انگیزش اجتماعی" در اختلال طیف اتیسم

نظریه " انگیزش اجتماعی" در اختلال طیف اتیسم

نظریه " انگیزش اجتماعی" در اختلال طیف اتیسم

جزئیات

نظریه " انگیزش اجتماعی" در اختلال طیف اتیسم

26 اردیبهشت 1399
این نقطه نظر که نقص در انگیزش اجتماعی ، نقشی اساسی در اتیسم ایفا می کند، به تازگی مورد توجه قرار گرفته است.

چنین نظریه ای در واقع جهت گیری جدیدی در تحقیقات مرتبط با اتیسم ایجاد کرده است، چرا که نظریات قبلی عموما بر نقایص شناختی اتیسم متمرکز بوده است. به عنوان مثال می توان  نظریه ی " نقص در نظریه ذهن " و یا " نقص در عملکردهای اجرایی " را ذکر کرد که بیشتر بر مشکلات شناختی افراد مبتلا به اتیسم متمرکز بوده اند و کمتر مشکلات انگیزشی آن ها را مورد توجه قرار می دهند. این مقاله تلاش می کند که با مرور شواهد مختلف، نقش انگیزش را در ایجاد علائم اتیسم مورد بررسی قرار دهد. ضمن پیشنهاد مطالعه ی متن کامل این مقاله به افراد علاقمند، خلاصه ای از مطالب آن را تقدیم می کنیم.

به نظر می رسد که فرآیندهای انگیرشی بر شناخت اجتماعی موثر می باشند و به این ترتیب نقص در شناخت اجتماعی ، در واقع پیامد نقص های انگیزشی است نه عامل آن. برای درک کامل موضوع " انگیزش اجتماعی" نیازمند تبیین های مستقیم و غایی این پدیده هستیم. تبیین مستقیم بیان می کند که یک رفتار خاص چه عملکردی دارد و تبیین غایی بیانگر آن است که چرا این رفتار در مسیر تکامل انتخاب شده است.

در سطح تبیین مستقیم، انگیزش اجتماعی را می توان به عنوان مجموعه ای از تمایلات فیزیولوژیک و سازو کارهای زیست شناختی تعریف کرد که فرد را به رو کردن به جهان اجتماعی، جستجو و یافتن لذت در تعاملات اجتماعی ، و تلاش برای تقویت و نگه داری بستگی های اجتماعی هدایت می کند. در تبیین غایی،  انگیزش اجتماعی یک فرآیند انطباقی تکاملی است که سازگاری فرد را در یک محیط مبتنی بر همکاری افزایش می دهد.

در این مقاله ، مدل جامع انگیزشی اجتماعی در شرایط تکاملی طبیعی در سه سطح رفتاری، زیست شناختی و تکاملی توضیح داده شده است و سپس خصوصیات مبتلایان به اختلال طیف اتیسم در این سه سطح مورد بررسی قرار گرفته است.


سطح رفتاری : تظاهرات رفتاری توجه اجتماعی حداقل سه نوع هستند:


1.روی آوری اجتماعی (Social Orienting): در شرایط طبیعی تکاملی، نشانه های اجتماعی چون چهره و بدن انسانی، به سرعت توجه را جلب می کنند، 
تغییر چهره بهتر از تغییرات چیزهای دیگر قابل کشف شدن است و چهره های پوشانده شده سریع تر و دقیق تر از اشیاء پوشانده شده کشف می شوند. این 
تمایل طبیعی از مراحل اولیه ی تکاملی در کودک طبیعی وجود دارد.


۲. جستجو و خوشایند بودن (Seeking and Liking) : تعاملات اجتماعی اثر پاداش دهنده دارند و آدم ها از این تعاملات لذت می برند. همچنین 
آدمیان ترجیح می دهند در یک فرآیند تعاملی به لذت دسترسی داشته باشند تا به طور انفرادی. این تمایل، یک تمایل ذاتی است و دلیل آن خوشحالی 
درونی است که ایجاد می کند نه دریافت پاداش بیرونی، چنانکه نشان داده شده پاداش بیرونی حتی ممکن است این تمایل را کاهش دهد.


۳. تمایل به تحکیم و نگه داری تعاملات (Social Maintaining): مطالعات نشان داده اند که که رفتارهای تقویت کننده و نگه دارنده ی تعاملات ، از 
مراحل اولیه ی تکاملی انسان وجود دارند و به نظر می رسد که غالبا خارج از حوزه ی خودآگاهی است. نمونه ای از این رفتارها ، تمایل ناخودآگاه به تقلید رفتارهای غیرکلامی دیگران است که اتفاقا شدت آن می تواند با میزان همدلی تناسب داشته باشد.


در سطح زیست شناختی، نواحی مغزی شامل آمیگدال، استریاتوم قدامی، و نواحی اوربیتال و ونترومدیال پره فرونتال در فرآیند انگیزش اجتماعی 
نقش مهمی دارند. این نواحی البته به طور مجزا عمل نمی کنند ولی هریک نقش خاصی در تکمیل این چرخه دارند. نشان داده شده که تفاوت های عملکردی در شبکه ی اوربیتوفرونتال- استریاتوم- آمیگدال با تفاوت های شخصی در انگیزش اجتماعی ارتباط دارند. مطالعات همچنین نشان داده اند که سازوکارهای انگیزش اجتماعی لااقل تا حدی تحت تأثیر سیگنال های نوروپپتیدی هستند و در این زمینه نقش اکسی توسین در تعامل با دوپامین بسیار حائز توجه است. 
علاوه بر آن،  اپیوئیدهای درون زا، کانابینوئیدها و مکانیسم های دوپامینی، گلوتاماتی و کولینرژیک در پدیده ی انگیزش اجتماعی بسیار حائز اهمیت هستند.
کارکرد تکاملی انگیزش اجتماعی نیز در مطالعات و منابع مختلف نشان داده شده است و انسان ها در فعالیت های همکارانه به طور کیفی از سایر 
جانداران متمایز هستند ، نیز معلوم شده که انگیزش برای تعاملات اجتماعی مبتنی بر وابستگی متقابل، از سایر انگیزش های اجتماعی متفاوت است.
افراد مبتلا به اختلال طیف اتیسم در تمام اجرای انگیزش اجتماعی نقص دارند. همگام با یافته های رفتاری که تائید کننده ی نقص در اجزای انگیزش 
اجتماعی است، یافته های زیست شناختی نیز نشان دهنده ی نقص در چرخه ی اوربیتوفرونتال-  استریاتوم- آمیگدال در مبتلایان به طیف اتیسم می باشد. 
البته باید توجه داشت که این یافته ها هنوز کامل نیستند و بحث در مورد اهمیت آن ها در متون علمی ادامه دارد.  از دیدگاه تکاملی، بعضی از مطالعات نشان داده اند که آن چه در اتیسم به طور خاص واجد نقص است، " تمایلات اجتماعی مبتنی بر وابستگی همکارانه با افراد اجتماع" است و سایر انگیزه های اجتماعی چون وابستگی به والدین و فرزندان و سطوح غرایز جنسی در این افراد دست نخورده باقی می مانند.

نویسنده های مقاله با مرور تحقیقات، نظریه ی " نقص در انگیزش اجتماعی" را به عنوان نظریه ای جامع برای توجیه نقایص اجتماعی در اختلالات طیف اتیسم پیشنهاد کرده اند. آنان البته به نارسایی های این نظریه هم اشاره کرده اند، از جمله این که این نظریه قادر به توجیه نقایص غیر اجتماعی اتیسم - مانند رفتارهای تکراری و علایق محدود- نمی باشد. همچنین چالش دیگر در برابر این نظریه آن است که نقص در انگیزش و شناخت اجتماعی ، منحصر به اتیسم نیست و در اختلالات دیگر ( از جمله اسکیزوفرنی) هم یافت می شود.

این نارسایی ها البته هنگامی چالش برانگیز هستند که قصد داشته باشیم علائم اتیسم را تنها با استناد به یک نظریه توجیه کنیم. اما اگر به اتیسم به عنوان اختلالی با نقایص متعدد بنگریم، می توان نظریات مختلف را برای توجیه دسته های مختلف علائم به کار برد.

در واقع رقیب اصلی این نظریه، نظریات مبتنی بر نقص در شناخت اجتماعی هستند. مولفین این مقاله معتقدند که این نقص در انگیزش اجتماعی است که منجر به نقص در شناخت اجتماعی می گردد، نه برعکس. آن ها دلایلی را نیز به نفع این اعتقاد بر شمرده اند: اول این که نقص در شناخت اجتماعی تنها در زیرگروهی از مبتلایان به اتیسم مشاهده می گردد، حال آن که نقص در انگیزش اجتماعی در افراد اتیستیک همه گیر است. دلیل دوم این که از دیدگاه هستی شناسی، انگیزش اجتماعی مقدم بر شناخت اجتماعی است، چنان که روی آوری اجتماعی خیلی زودتر از شکل گیری شناخت اجتماعی پدیدار می گردد. 
دلیل سوم این که کاهش توجه اجتماعی صرف نظر از نوع تشخیص، به کاهش شناخت اجتماعی منجر می گردد. و در نهایت این که اگر فرض کنیم کاهش انگیزش و توجه اجتماعی منجر به نقص در شناخت اجتماعی می گردد، باید تقویت توجه اجتماعی منجر به بهبود در شناخت اجتماعی گردد؛ موضوعی که در تحقیقات مختلف تایید گردیده است.
دلالت عملی این نظریه آن است که مداخله ی موثر اجتماعی در اتیسم، باید بر توجه و انگیزش اجتماعی تمرکز داشته باشد نه بر آموزش مهارت های اجتماعی خاص .چنین رویکردی در واقع جهت گیری رایج مداخلات معطوف به آموزش مهارت های اجتماعی را تغییر خواهد داد.

 

مقاله ها مرتبط